مرغ خیاط گفت: «من مرغ خیاطم، لانه ام را می دوزم.»
آن وقت با منقار تیزش که مثل سوزن باریک و محکم بود. دو تا برگ را با فاصله های مساوی سوراخ کرد. بعد علف های نازک و تارهای عنکبوت را مثل نخ از سوراخ ها رد کرد و آنها را به هم گره زد و یک کیسه دوخت. کیسه را پر از پرهای نرم کرد و گفت: «این از لانه من!»
مرغ بافنده گفت: «من مرغ بافنده ام. لانه ام را می بافم.»
آن وقت با علف های نازک طناب بلندی بافت و از شاخه درخت آویزان کرد. بعد ته طناب یک لانه بافت. لانه مرغ بافنده مثل یک جوراب بلند بود. جورابی که روی هوا معلق باشد و تاب بخورد. مرغ بافنده گفت: «این هم از لانه من!»
مرغ آلاچیق گفت: «من مرغ نقاشم. لانه ام را رنگ می کنم.»
مرغ خیاط و مرغ بافنده با تعجب به او نگاه کردند. مرغ خیاط گفت: «مگر می شود؟!»
مرغ آلاچیق گفت: «بله، که می شود.»
مرغ بافنده گفت: «چه طوری؟»
مرغ آلاچیق گفت: «این طوری»
و با ترکه هایی که جمع کرده بود یک لانه درست کرد. لانه اش را با پرها و گل های رنگی تزیین کرد. بعد با توت و شاه توت و تمشک و زغال رنگ درست کرد. آن وقت یک تکه پوست درخت را مثل قلم مو توی رنگ ها فرود کرد آرام آرام لانه اش را رنگ کرد. کارش که تمام شد. گفت: «این هم از لانه من!»
مرغ خیاط و مرغ بافنده به لانه نگاه کردند و گفتند: «آفرین مرغ آلاچیق، تو واقعاً یک پرنده نقاشی!»
بعد پریدند و هر کدام به لانه خودشان رفتند.
(مرغ آلاچیق با ترکه درختان، لانه ای می سازد که به آن آلاچیق می گویند و لانه اش را با گل ها و دیگر مواد رنگی، تزیین می کند. مرغ آلاچیق برای قشنگ تر شدن لانه اش آن را رنگ می زند و با انواع توت یا با زغال و آب دهانش رنگ درست می کند. مرغ آلاچیق به جای قلم مو، یک تکه پوست درخت را به منقار می گیرد و لانه اش را رنگ می کند. این مرغ در جنگل های گینه نو و استرالیا زندگی می کند.)