تولد دوم



کوکی یک کانگرو بود. یک کانگوروی کوچولو، خیلی کوچولو، قد او فقط 2 سانتی متر بود و وزنش فقط 1 گرم!
کوکی تازه به دنیا آمده بود. او آن قدر ریز و کوچک بود که تا چشم پدرش به او افتاد، با خودش گفت: «این دیگر چه جور بچه ای است؟ این که خیلی ریز است. یعنی این بچه زنده می ماند؟» بعد به مادر کوکی نگاه کرد. مادر کوکی لبخندی زد. انگار می گفت: «نگران نباش. زنده می ماند و بزرگ می شود.»
کوکی ریزه با آن پاهای کوچکش آرام آرام به طرف مادر رفت. مادر به سختی بلند شد و نشست. کوکی ریزه از پاهای مادر بالا رفت. کیسه ای زیر شکم مادر بود. کوکی به داخل کیسه رفت و سینه مادر را به دهان گرفت و قورت قورت شروع به شیر خوردن کرد. با آنکه ریز بود اما خیلی شکمو بود.
کوکی 8 ماه همان جا ماند. شیر خورد و خوابید. خوابید و شیر خورد. وقتی 8 ماه گذشت، کوکی از کیسه مادر بیرون آمد. انگار که تازه به دنیا آمده بود. پدر به کوکی نگاه کرد و با خوشحالی خندید. حالا او یک بچه کانگوروی درست و حسابی بود.
پدر گفت: «مسابقه؟»
کوکی گفت: «مسابقه»
مادر گفت: «با شماره من!»
کوکی و پدر آمده دویدن شدند. مادر گفت: یک، دو، سه، حرکت!»
کوکی و پدر شروع به دویدن کردند. آنها روی دو پای خود می پریدند و جلو می رفتند. مادر با خوشحالی به آنها نگاه می کرد و می خندید. صدای فریادهای شاد پدر و کوکی توی دشت پیچیده بود.
(کانگورو از کیسه داران است. کانگور هر بار یک بچه به دنیا می آورد. نوزاد کانگورو خیلی کوچک است. او 2 سانتیمتر قد و 1 گرم وزن دارد. نوزاد از پاهای مادر بالا می رود و داخل کیسه اش می شود. او 8 ماه در کیسه می ماند و از شیر مادر می خورد. بعد از کیسه خارج می شود. به خارج شدن دوباره نوزاد از کیسه تولد دوم می گویند. انگار که کانگورو کوچولو دوباره به دنیا آمده است.)