پروانه طاووسی روی گل رز دراز کشیده بود. نسیم خنکی می وزید. پروانه سردش شد. یکی از گلبرگ های گل را مثل لحاف روی خودش کشید. گل خندید. پروانه خوابید. اما یکدفعه صدایی شنید.
انگار صدای گل رز بود. با عجله از خواب پرید. گل رز فریاد زد: «فرار کن پروانه».
پرنده ای بزرگ به آن طرف می آمد. پروانه طاووسی فوری بال هایش را باز کرد. چهار چشم بزرگ روی بال هایش بود. پرنده چشم ها را دید. ترسید. با خودش گفت: «این پروانه است یا یک حشره غول پیکر!؟» و در حالی که از آنجا دور می شد، گفت: «جنگل پر از حشرات خوشمزه است. بهتر است سراغ شکار دیگری بروم.»
بعد هم پر کشید و رفت. رفت و دیگر برنگشت. پروانه طاووسی دوباره به نزد گل رز برگشت. گل خندید. پروانه روی گل دراز کشید. یکی از گلبرگ ها را روی خودش کشید. دوباره خوابید.
(بعضی از پروانه ها و بیدها، نقطه های گرد بزرگی روی بال هایشان دارند. این نقطه ها مثل چشم هستند. وقتی پرنده یا جانور دیگری به آنها حمله می کند. آنها بال هایشان را باز می کنند و به پرواز در می آیند. با این کار دشمن را فریب می دهند. دشمن با دیدن چشم های روی بال پروانه فکر می کند با حشره بزرگی رو به روست. می ترسد و دیگر او را شکار نمی کند.)