گفت و گوی کفه های ترازو

روی کفه ی دست راستی ترازو، یک کیسه ی بزرگ پنبه بود. امّا روی کفه ی سمت چپ، فقط یک سنگ کوچک بود. کفه ی سمت راستی به برادرش گفت: «از دست این پنبه ها خسته شده ام. چشمم دیگر هیچ جا را نمی بیند.»
کفه ی سمت چپی جواب داد: «خیال کردی خیلی خسته شده ای؟ من هم به اندازه ی تو خسته ام.» کفه ی سمت راستی با تعجّب گفت: «تو خسته ای؟ مگر چقدر بار روی تو هست؟ این سنگ کوچولو که جای زیادی نگرفته است!»
بحث بین کفه ها بالا گرفت. هر کدام می گفتند که بار زیادتری دارند و خسته ترند. میله ی ترازو، که از سروصدای کفه ها سردرد گرفته بود، صدایش را بلند کرد و گفت: «چه خبر است؟ این قدر سروصدا نکنید! وزن بارهای هر دو شما یک اندازه است. مگر نمی بینید هر دو برابر با هم ایستاده اید؟»
کفه های راست و چپ به هم نگاهی کردند و خندیدند. چون میلۀ ترازو درست می گفت. وزن کیسه ی پنبه، با این که خیلی جا گرفته است، با یک تکّه سنگ کوچک برابر بود. امّا راستی چرا؟ آیا هر چیزی که جای زیادی بگیرد؟ سنگین تر هم هست؟ آیا چیزهایی که جای کمی می گیرند سبک هستند؟
تو هم با دو تا در قوطی، مقداری نخ و یک میله، یک ترازوی دو کفه ای بساز. وزن چیزهایی مثل پنبه، چوب، سنگ و ساچمه ی فلزی یا   شیشه ای را اندازه بگیر. کدام یک سنگین تر است؟ کدام یک سبک تر است؟
از دوستت بپرس، یک کیلو آهن سنگین تر است یا یک کیلو پنبه؟